loading...
یارشیدا (غلامرضا نجفی سولاری)
غلامرضا نجفی سولاری بازدید : 203 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 نظرات (1)
شهید بزرگوار محمدرضا حقیقی از شهیدان با اخلاق و دوست داشتنی و همیشه خندان مسجد امام موسی ابن جعفر (ع) کوی انقلاب اهواز بود که اینک بواسطه این معجزه الهی در تمام کشور شناخته شده است .
وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر شهید خندان اهوازی محمدرضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود.

تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!»

او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.

عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.

پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»

تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.

روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود. دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:

روی بنما و وجود خودم از یاد ببر           خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده       وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر

این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید: مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم!
 
 
haghighi2.jpg
 
haghighi1.jpg

نمیدانم چگونه و با چه دلهائی توانستند این شهید با عظمت را با آن لبان زیبای خندان بخاک بسپارند . واقعا حیف نبود ؟
آه مردم شما را به خدا شهید محمدرضا حقیقی حیف بود درون خاک و قبر قرار داده شود او یک عنایت خاص الهی بود در آخرین لحظات همچون گلی شکفت .
سلام بر زندگی و مجاهدت و شهادت و لبهای پاکی که برای رفتن بدرون قبر لبخند زدند تا به همه بفهمانند که دیدار حق شوق میخواهد و لبخند ...
روح مطهرش شاد باد ...

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام اگرچه از جنگ و خشونت بیزارم اما ایام باشکوه و معنوی جنگ درسهایی بی نظیر به من آموخت از همه چیز که از دل و ذهنم می گذرد خواهم نوشت تا مقبول شود و در نظر آید مولا یار همگی باد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 48
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 75
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 4
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 507
  • بازدید سال : 8,616
  • بازدید کلی : 25,735